معنی زن مهیب یونان باستان
حل جدول
مدوز
زن مهیب یونان
مدوز
نخستین زن یونان باستان
پاندورا
زن افسانهای یونان باستان
پاندورا
زن اسطوره ای یونان باستان
ونوس
زن افسانه اى یونان باستان
پاندورا
سراینده یونان باستان
هوراس
هسیود
قانونگذار یونان باستان
سولون
فیلسوف یونان باستان
فیلون
مخترع یونان باستان
هورن
شهر یونان باستان
هالیکارناس
لغت نامه دهخدا
مهیب. [م َ] (ع ص) مهوب. مرد که از وی ترسند. (منتهی الارب، ماده ٔ هَ ی ب). سهمگین. سهمناک. ترسناک. آنکه هرکس از او بترسد و او را شکوه دارد. (مهذب الاسماء). مرد سهمناک که خوف و سهم از او بارد و مردم از او ترسند. صاحب غیاث اللغات گوید استعمال این کلمه به ضم میم خطاست و در اصل «مهیب منه » بوده است ترسیده شده از او، چه مهیب صیغه ٔ اسم مفعول از هیبت که مصدر لازم است بدون تقدیر حرف جر درست نباشد. (غیاث اللغات). باهیبت. هولناک. سهمگین. ترسناک. که از وی ترسند:
نفاط، برق روشن و تندرش طبل زن
دیدم هزار خیل و ندیدم چنین مهیب.
رودکی.
بزد کوس و آورد بیرون صلیب
صلیبی بزرگ و سپاهی مهیب.
فردوسی.
خداوند من ملک الجبال امیرداد را جفتی سگ غوری فرستاده بود سخت بزرگ و مهیب. (چهارمقاله ص 96).
رو به شهر آورد سیلی بس مهیب
اهل شهر افغان کنان جمله رعیب.
مولوی.
قصه ای با طول و با عرض و مهیب
قصه ای بس دور لیکن بس قریب.
مولوی.
|| شیر بیشه. مهوب. (منتهی الارب). || محترم. با هیبت. باشکوه: دایم موقر و محترم و... و مهیب مطاع و سرور دین پرور باد. (تاریخ قم ص 4).
واژه پیشنهادی
معادل ابجد
745